خــدا چــگونه آفــرید؟
در نگاه عارفان و حکیمان مسلمان ، کلّ عالم خلقت چیزی نیست جز ظهور اراده ی فعلی خداوند متعال. البته توضیح این حقیقت ، با شیوه ی فلسفی برای افراد غیر متخصّص در فلسفه ، کار بسیار دشواری است ؛ امّا از آنجا که فرموده اند:«مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَف رَبّه . ـــــــ هر که خود را شناخت به یقین ربّ خود را شناخت.» ، برای نزدیک نمودن این حقیقت متعالی به ذهن مخاطب نا آشنا با فلسفه ، می توان گفت: نسبت اراده ی خداوند متعال به موجودات عالم خلقت تا حدودی مثل نسبت اراده ی انسان به صور خیالی اوست. انسان زمانی که می خواهد صورتی خیالی را ایجاد نماید آن را اراده می کند ؛ و اراده کردن او همان و پدیدار شدن آن صورت خیالی همان. اراده نمودن فعل انسان است ؛ و آن صورت خیالی ایجاد شده با اراده ، چیزی نیست جز ظهور و تجلّی اراده. یعنی آن صور خیالی از عدمستان نیامده اند ، بلکه کمالات وجودی خود اراده است که در مرتبه ی پایین تری از وجود به آن صورت متجلّی شده است. لذا آن صور خیالی ، ظهور کمالات وجودی اراده ، و به نحو اولی ظهور کمالات وجودی ذات آدمی هستند ؛ چرا که خود اراده ، یکی از ظهورات ذات انسان است.
بنا بر این ، صور خیالی انسان ظهور اراده ی او ، و در مرتبه ی بالاتر ، ظهور کمالات ذاتی او هستند ؛ ولی در عین حال ، خودِ اراده هم نیستند. برای مثال صورت خیالی یک سیب یا اژدها عین اراده ی انسان نیست امّا حقیقت آنها چیزی جز اراده هم نیست. لذا به محض اینکه انسان اراده ی خود را از آن صور برگیرد ، ناپدید می شوند. امّا اگر انسان دوباره همان صور را اراده نماید باز به همان صورت اوّل ظاهر می شوند.
خود اراده موجودی غیر مادّی ، بی شکل ، بی رنگ و فاقدِ اندازه است ؛ امّا آنگاه که انسان اراده می کند کمالات وجودی اراده ، در مرتبه ی پایین تری از وجود ، به صورت موجودات شکل دار و رنگ دار ظاهر می شوند ؛ ولی آنگاه که انسان اراده ی خود را برگرفت آن صور نابود(معدوم) نمی شوند ، بلکه به مرتبه ی بالاتر خود بازگشته با حقیقت اراده متّحد می شوند. به عبارت دیگر ، صور خیالی انسان ، از مرتبه ی بطون خود ، که همان اراده است ، به مرتبه ظهور تنزّل یافته و دوباره به مرتبه ی بطون خود باز می گردند. لذا زبان حال صور خیالی انسان این است که :« ما از اراده آمده ایم و به سوی او باز می گردیم. »
صور خیالی ، در افراد عادی همواره در ظرف خیالند و به عالم خارج راه نمی یابند ؛ امّا این بدان معنا نیست که ظهور خارجی آنها محال است . در افراد دارای نفوس قوی مثل انبیاء ، اولیای الهی و عرفای ربّانی ، این صور ، حتّی در خارج از ذهن نیز توان موجود شدن دارند. حکیم الهی ملاصدرای شیرازی در این باره فرموده است:« بعضی از بزرگان عرفان گفته اند: هر انسانی قادر است با قوّه ی وهم خود در قوّه ی خیالش اموری را پدید آورد که وجود خارجی ندارند. امّا عارف با قوّت همّت خود می تواند موجوداتی را در عالم خارج نیز ظاهر نماید ؛ لکن تا زمانی که عارف از آن موجودات غافل نشده آنها در عالم خارج موجود خواهند بود ولی به محض اینکه از آنها غفلت کند معدوم می شوند.»( الشواهد الربوبیة ،ص 264 ، الإشراق الأول).
اراده ی فعلی خداوند متعال نیز تقریباً به همین صورت تجّلی نموده به صورت عالم خلقت ظاهر شده است. لکن برای خدا ذهن و خیال و غفلت و امثال این امور معنی ندارد. او یک اراده ازلی کرده و با آن یک اراده کلّ هستی را از صبح ازل تا شام ابد یکجا پدیدار ساخته است. لذا خداوند متعال فرمود:« إِنَّما قَوْلُنا لِشَیْءٍ إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ. ــــــــــــــ وقتى چیزى را اراده مىکنیم، فقط به آن مىگوییم:موجود شو ! بلافاصله موجود مىشود» (النحل:40) و فرمود:« إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ . وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ . ــــــــــــــ همانا ما هر چیز را به اندازه آفریدیم. و امر ما یکی بیش نیست، همچون یک چشم بر هم زدن.» (القمر: 49 ، 50)
البته باید توجّه داشت که اراده ی انسان برای اینکه به صورت شکلی خیالی و ذهنی تجلّی نماید مستقیماً به آن صورتها ظاهر نمی شود بلکه مراحلی را طی نموده ، مرتبه مرتبه در مراتب وجود پایین می آید تا به صورت اشکال و صور خیالی و ذهنی ظاهر شود. به عنوان مثال برای اینکه انسان بتواند صورت ذهنی کوه طلا را در ذهن خود ایجاد نماید ابتدا اراده ی انسان به قالب صورت عقلی کوه (مفهوم عقلی کوه) و صورت عقلی طلا (مفهوم عقلی طلا ) ظهور می یابد که هیچکدام دارای شکل و رنگ و اندازه نیستند ؛ آنگاه هر کدام از آن صور عقلی از مرتبه ی صورت عقلی تنزّل یافته در قوّه ی متخیّله شکل پیدا کرده با هم ترکیب می شوند و سر آخر ، در قوّه ی خیال به صورت کوه طلا ظاهر می شوند. اراده ی الهی نیز از ابتدا به صورت موجودات مادّی ظاهر نمی شود ؛ بلکه ابتدا به صورت موجودات غیر مادّی خاصّی که فاقد هر گونه شکل و رنگ و اندازه هستند تجلّی می کند که این موجودات را عقول مجرّده یا حقایق جبروتی یا ملائک مهیمنه می نامند. آنگاه اراده حقّ تعالی از این مرتبه از وجود نیز تنزّل یافته به صورت موجودات غیر مادّیِ شکل دار و رنگ دار و دارای اندازه ظهور پیدا می کند که آنها را موجودات مثالی یا ملکوتی می نامند. در مرحله ی سوم اراده ی فعلی خالق متعال از این مرتبه نیز نازل شده به صورت موجود مادّی ظاهر می شود. لذا خداوند متعال در آیاتی فرمود:
« وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ. ــــــــ و هیچ چیزی نیست مگر اینکه خرائن آن (حقیقت آن) نزد ماست ؛ و ما آن را نازل نمی کنیم مگر به اندازه ی معلوم و معیّن.»(الحجر:21)
« ... وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاس. ـــــــــــ و آهن را نازل کردیم که در آن نیروى شدید و منافعى براى مردم است.»(الحدید:25)
«... وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَةَ أَزْواج. ــــــــ و براى شما هشت زوج از چهارپایان نازل نمود.» (الزمر:6)
با تبیین فوق از رابطه ی خدا نسبت به خلق ، معنی قائم بودن موجودات به خدا نیز کاملاً روشن می شود. یعنی همانطور که صور خیالی انسان ، با تمام وجودشان قائم به اراده ی انسان بوده ، به محض انصراف اراده ، ناپدید می شوند ، موجودات عالم نیز به همین نحو بند به اراده ی خداوند متعالند. لذا اگر نازی کند لیلی ، فرو ریزند مَحمِلها ؛ لکن برای خداوند متعال تجدّد اراده و انصراف از اراده معنی ندارد. اراده ی او ازلی و ابدی است و محال است آنچه از اراده ی او ظاهر شده نابود شود. اینکه به ظاهر ، موجودات عالم مادّه بعد از مدّتی نابود می شوند توهّمی بیش نیست.موجودات از باطن به ظاهر آمده و دوباره به اصل خویش واصل می شوند. « وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُور. ــــــــــ و از آنِ الله است آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ؛ و همه ی امور ، به سوى الله بازگردانده می شوند. » (آلعمران:109)
بعضی چنین پنداشته اند که عالم برزخ و عالم آخرت دو عالم دیگر در کنار عالم مادّه اند که موجودات را از این عالم خارج و در آن عوالم داخل می کنند ؛ در حالی که چنین نیست. عالم برزخ ، عالمی در عرض عالم ناسوت (عالم مادّه) نیست بلکه در طول عالم مادّه قرار دارد ؛ به این معنی که عالم برزخ باطن و حقیت عالم طبیعت است. کما اینکه عالم آخرت نیز باطن و حقیقت عالم برزخ است. و مرگ لحظه ی بازگشت موجودات به عالم برزخ ، و قیامت لحظه ی مرگ کلّ عالم مادّه و عالم برزخ است. البته طبق روایات اهل بیت(ع) و ادّله ی فلسفی و عرفانی ، با وقوع قیامت ، بساط عالم مادّه ی فعلی ما برچیده می شود و نه بساط اصل عالم مادّه. همانطور که در دار طبیعت ، بعد از مرگ موجودات ، از مادّه ی آنها دوباره موجودات دیگری سر بر می آورند ، بعد از قیامت کبری ، از میّت این عالم مادّه نیز عالم مادّه ی دیگری سر بر می آورد. کما اینکه عالم فعلی ما نیز برخاسته از خاکستر عالم قبل از خود است. لذا بی نهایت عالم مادّه در گذشته وجود داشته و بی نهایت بار قیامت رخ داده است و بی نهایت بار نیز این روند ادامه خواهد یافت.
« عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : « أَ فَعَیِینا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ » . فَقَالَ: یَا جَابِرُ تَأْوِیلُ ذَلِکَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ سَکَنَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَالَماً غَیْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ عَالَماً مِنْ غَیْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ یَعْبُدُونَهُ وَ یُوَحِّدُونَهُ وَ یَخْلُقُ لَهُمْ أَرْضاً غَیْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَیْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ لَعَلَّکَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ أَوْ تَرَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَخْلُقْ بَشَراً غَیْرَکُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَلْفَ أَلْفِ عَالَمٍ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ وَ أَنْتَ فِی آخِرِ تِلْکَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِکَ الْآدَمِیِّینَ . ـــــــــــــــ جابر بن یزید، گفت: از امام باقر(ع) تفسیر قول خدای عز و جل را پرسیدم که می فرماید:« پس آیا در آفرینش نخستین درمانده شدیم؟! بلکه آنها در آفرینش جدید در شکاند.» امام فرمودند : اى جابر تاویلش اینست که چون خدای عزّ و جلّ این خلق و این عالم را پایان دهد ، و اهل بهشت در بهشت جا کنند، و اهل آتش در آتش ، خدای عزّ و جلّ تجدید می کند عالمی غیر از این عالم را. و تجدید می کند عالمی را از غیر مذکّر و مؤنّثی که او را بپرستند و یگانه اش شناسند. و زمینى جز این زمین براى آنها می آفریند که آنها را حمل نماید ؛ و آسمانى جز این آسمان که بر آنها سایه افکند. شاید تو چنین می پندارى که خدای عزّ و جلّ فقط همین یک عالم را آفریده است ، یا اینکه خدای عزّ و جلّ آدمى جز شما نیافریده است. آرى به خدا سوگند که خداوند تبارک و تعالى هزار هزار عالم و هزار هزار آدم (ابو البشر) آفریده و تو در آخر این همه عالمها و این همه آدمیانى. » (بحار الأنوار ، ج54 ،ص321)
خداوند فیّاض ازلی و ابدی ، علّت تامّه ی عالم هستی است ، و محال است با وجود علّت تامّه ، معلولش موجود نگردد. لذا تا بوده خدا مخلوق داشته و تا ابد مخلوق خواهد داشت. برای خالق دائم الفیض ، تعطیل فیض محال است. البته او در مرتبه ی ذاتش بود و کسی با او نبود و هست و کسی با او نیست و خواهد بود و کسی با او نخواهد بود. « کان الله و لم یکن معه شیء و الآن کما کان.» در مرتبه ی ذاتش عالم است بی هیچ معلومی ؛ خالق است بی هیچ مخلوقی ، قادر است بی هیچ مقدوری و ...